به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، هفتم شهریورماه 1382 مطابق با اول ماه رجب، ماه علی (ع)، مردی در جوار حرم آن امام حق و عدل، هنگام نماز به خون غلطید که عمری در هجرت و جهاد و علم و عمل گذرانده بود. شهادت، آرزوی همیشگی این عالم عامل و مجتهد مجاهد بود. چنانچه همسر بزرگوارش میگوید: «در روز اوّل رجب، روز جمعه، در محراب عبادت، در حرم امیرالمؤمنین (ع) به آرزوی دیرینهاش رسید چون در کنار کعبه، از خدا چنین خواسته بود: خدایا! می خواهم در راه تو همانند مولایم حسین (ع) شهید شوم و بدنم پاره پاره شود.»
با شمّ قوی و حال معنوی خود، نزدیک بودن لحظات عطرآگین شهادت را پیش از وقوع، حس کرد. در آخرین خطبه نماز جمعهاش در حرم حیدری که ساعتی قبل از شهادت خواند، چنین گفت:
«یا امیرالمؤمنین! آیا اگر ما آمدیم به عالم دیگر، از ما استقبال می کنی همچنان که مردم عراق از ما استقبال کردند؟ آیا شما هم ما را میپذیری؟...»
و در پایان سخن، با ذکر مصیبت و گریه و حزن و اندوه در مصائب سیدالشهدا (ع) به استقبال شهادت رفت و آنگاه...
از تبار «سبط اکبر»، از خاندانی عالم و شهیدپرور
خاندان حکیم یکی از طوایف اصیل عراقی است که از قرن دوم هجری در عراق اقامت گزیدند. رژیم بعثی صدام، تنها در یک شب، حدود 70 نفر از عالمان و مجتهدان این خاندان ـ از پیرمرد هشتاد سالهای همچون آیتالله سیّدیوسف حکیم تا نوجوانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ـ را دستگیر و به جرم همکاری نکردن با حکومت بعثی، تحت شدیدترین شکنجهها قرار داد و بیست نفر از آنان را به شهادت رساند. در حقیقت، خاندان حکیم، نماد مظلومیت عالمان مجاهد شیعه بودهاند.
بستر پیوند «علم» و «جهاد»
از همان آغاز کودکی به حوزه علمیه رفت و تمام تلاش خود را برای آموختن علوم و معارف اسلامی به کار بست. نبوغ علمی، قدرت اندیشه و استعداد فوق العاده وی، تجلیل و قدردانی مدرّسان و استادان حوزه را برانگیخت و سرانجام موفق به دریافت مدرک اجتهاد در فقه، اصول و علوم قرآنی شد.
تنها به علوم رایج حوزوی اکتفا نکرد. در کنار فعالیتهای دینی، همواره توجه خاصی به سیاست داشت و در اوایل جوانی به جرگه مبارزان سیاسی پیوست و در بنیانگذاری حزب الدعوه الاسلامیه زیر نظر پدرش مشارکت داشت.
نخستین بار در ۱۹۷۴ میلادی به همراه جمعی از علما از جمله استادش شهید محمّدباقر صدر دستگیر و به بغداد منتقل شد و مورد اذیت، آزار و شکنجه قرار گرفت. ۲ سال بعد بار دیگر همراه شماری از علمای مجاهد در کنار شهید صدر بازداشت شد که بر اثر فشار بینالمللی به ویژه کوششهای امام موسی صدر آزاد شدند.
حکم «حبس ابد» در پی «اربعین خونین»
نیروهای حزب بعث چند سال بعد در حالی که شیعیان برای مراسم اربعین حسینی آماده میشدند، این حرکت را به خاک و خون کشیدند و عدهای از طلاب و مردم بازداشت شدند که شماری از آنها به جوخههای اعدام سپرده شدند.
آیتالله سید محمّدباقر حکیم در همین ارتباط در ۲۳ بهمن ۱۳۵۵ بار دیگر بازداشت شد و پس از شکنجه فراوان به حبس ابد محکوم شد. تا اینکه در سال ۱۳۵۷ با صدور فرمان عفو عمومی، پس از ۱۸ ماه زندان آزاد شد که البته زیر نظر قرار داشت و اجازه خروج از عراق نیز نداشت.
پس از چندروز فکر، تصمیم آخر را گرفت و به امام (ره) اعلام کرد
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شهادت سیدمحمد باقر صدر، امکان ماندن حکیم در عراق غیر ممکن شد و از این رو چند ماه قبل از شروع تجاوز نظامی صدام علیه جمهوری اسلامی ایران بهطور محرمانه از عراق خارج و مدت کوتاهی پس از شروع جنگ تحمیلی به عنوان میهمان امام خمینی(ره) به تهران آمد و در خانهای نزدیک بیت امام ساکن شد.
هنگامی که حکیم وارد ایران شد و در حضور امام(ره) آمادگی خود را برای پیکار با حکومت بعثی عراق اعلام کرد، امام(ره) به او فرمود: «راهی را که انتخاب کردهاید، راه سخت و دشواری است. میتوانید به قم بروید و تحصیلات حوزوی را ادامه داده و یا اینکه به مبارزه ادامه دهید؛ برای انتخاب یکی از این دو راه آزاد هستید.»
آیتالله حکیم چند روز فکر کرد و تصمیم نهایی خود را به آگاهی امام رساند و گفت که راه مبارزه با حکومت صدام حسین را برگزیده است.
از صدور حکم اعدام غیابی توسط صدام تا بنیانگذاری «مجلس اعلا» و «سپاه بدر»
رژیم بعث، او را به اتهام همکاری با دشمن، بهطور غیابی به اعدام محکوم کرد. در زمان اقامت در ایران، «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را تشکیل داد تا بتواند از این طریق، فعالیتهای سیاسی خود را ادامه دهد. در واقع با توجه به اینکه وی جهاد مسلحانه را از مهمترین راه های مبارزه با رژیم بعث عراق میدانست، اقدام به تشکیل «سپاه بدر»، شاخه نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق کرد.
این فعالیتهای سیاسی باعث شد که در سال ۱۳۶۳، رژیم بعثی عراق در یک حمله وحشیانه، ۷۰ تَن از خانواده وی را که در میان آنان کودکان و افراد مسن بودند، دستگیرکرده و ۹۰ تن از خانواده وی به دست رژیم بعثی عراق به شهادت رسیدند.
از حضور در خط مقدم جبهه تا جهاد فکری، فرهنگی و علمی
در کنار تلاشهای گسترده سیاسی، توجه ویژهای به مسایل فرهنگی نیز داشت؛ به گونه ای که بیش از ۶۰ کتاب و رساله در رشته های مختلف علوم اسلامی شامل فقه، تفسیر، علوم قرآنی، جامعه شناسی، اقتصاد، تاریخ و علوم سیاسی نوشت.
او همچنین نقش مهمی در پیریزی «مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی» و «مجمع جهانی اهلبیت(ع)» ایفا کرد و «مرکز پژوهشهای تاریخ نوین عراق» و «مؤسسه دارالحکمه» را در قم پایهگذاری کرد و در نتیجه تلاشهای این عالم وارسته، نزدیک به چهار هزار استاد و طلبه عراقی وارد حوزه علمیه قم شدند.
بازگشت پیروزمندانه به وطن و آمادگی برای ایفای نقشی تاریخی
به دنبال سرنگونی صدام، پس از ۲۳ سال دوری از وطن در اردیبهشت ۱۳۸۲ به کشور خود بازگشت. مردم عراق با شور و شادمانی فراوان از او استقبال کردند؛ تا جایی که بسیاری ورودش را به عراق به آمدن امام خمینی(ره) به ایران تشبیه کردند.
در این زمان ترور شخصیتهای محبوب، محوری و موثر در آینده عراق، در دستور کار گروههای تکفیری قرار گرفت. یکی از این شخصیتهای تاثیرگذار، آیتالله حکیم بود که به نماد روحانیت شیعه تبدیل شده بود.
ای خوشا با فرق خونین تا لقای یار رفتن...
در هشتم شهریور ۱۳۸۲ خورشیدی، پس از اقامه چهاردهمین نماز جمعه در حرم امیر مومنان (ع) درحالی که از حرم خارج میشد، در پی انفجار ۲ خودروی بمبگذاری شده، همراه یکصد و چهل تَن از نمازگزاران به شهادت رسید. یکم رجب و به مناسبت شهادت سیدمحمد باقر حکیم، در کشور عراق به عنوان روز شهید معروف است.
نظر شما